» يادداشت‌قبلي: تو باعث شده‌ای ...وقت منبازگشت...پایانپاسخخاکت میکنمآری انسان...بیهودهرهاشک 
» صفحه‌ي اصلي

Sunday, November 05, 2006 | 9:28 AM
ازمجموعه شعر مشق کلنجار
معشوق من
حتای آزادی ست

او دستان مرا نمی بندد
نه با مانتیلای بلندش
که مهربانم جلوه کند,
نه با گیسوان کمندش
که دست بسته مراعات ِ رحم را
تکان نیز هم نخورد

او دستان مرا حتا
تهدید به بستن هم نمیکند
حتا با رافیای نخلهای ماداگاسکار,
که من ریسمانی را حتا
آن سوی دنیا در انتظار خود
حتا در خواب هم نمیبینم

معشوق من , آری چنین است
بی که حوصله به تنگ آرد و
دستان مرا با منت ِ نبستن,
ببندد
او حتی هنوز
روبانی را که من
پیش پایش چیده بودم
از خاک برنچیده است,
تا من بدانم
هنوز رهایم
و هنوز
حتا میتوانم بند بگسلم;
پس هستم.


ایلیا دیانوش

براي دوستتان بفرستيد.


به خاطر بسپار (?)

All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...

 
2:53 PM | Anonymous Anonymous |  
سلام دوست عزیز.هر چند نه می شناسمت نه می دونم چرا اینجوری می نویسی.ولی می خوام بگم متنت طرز حرف زدنت برام آشناست.خیلی زیبا می نویسی.خوشحال می شم به منم سر بزنی.سکوت یعنی آرامشی در برون و هیاهویی در درون.موفق و آزاد باشی.
9:09 PM | Anonymous Anonymous |  
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

سلام

وب جالبی داری

have a nice time
12:47 AM | Anonymous Anonymous |  
متن جالبی بود!
4:51 AM | Anonymous Anonymous |  
درود. و مانيفست سالهاي بيشماري را در انتظار تازه هايتان پير مي شود...و بدرود
8:16 PM | Anonymous Anonymous |  
مزخرفه
12:56 AM | Anonymous Anonymous |  
خوشا در جوار تو ماندن
خاصه اگر فصل رستن تو باشد
خوشا با تو رُستن
خاصه كه دم ‌به ‌دم فصل رُستن توست
خوشا اهتمام خويش را به اهتمام تو آزمودن
10:08 AM | Anonymous Anonymous |  
این همان چیزی بود که انتظارش را داشتیم. این همه نشست ادبی و شب شعر که در این فرهنگسرا و آن خانه ی فرهنگ برگزار می شد، آن همه سور و ساتی که تحت عنوان خانه ی شاعران ایران به راه می افتاد، این همه داد و قالی که به گوش می رسید و آن همه سکه ی بهار آزادی که به نام شعر ضرب می شد، نمی توانست نتیجه ای جز این داشته باشد.



جشنواره ی شعر فجر نمایشی ست که طی آن فرایند دولتی کردن شعر، تکمیل می شود و شاعر را به عنوان کارپرداز دولت به رسمیت می شناسد.

برگزار کنندگان این جشنواره وانمود می کنند که تمام سلیقه های ادبی را در نظر گرفته اند و این ژست دموکراتیک به خودی خود نشان از اراده ای معطوف به مالکیت دارد. آنها به تولید شعرهای جشنواره ای دامن می زنند؛ شعر را در قالب سرگرمی در می آورند و شاعر را در قامت یک شو من می بینند. هیاهویی به پا می کنند که هیچ رسانه ای تاب مقاومت در برابرش را نداشته باشد.



ما امضا کنندگان این بیانیه وارد این بازی نمی شویم اما در عین حال از کنار آن نمی گذریم و علیه آن موضع می گیریم.

این بار نه فقط برای شعر که علاوه بر آن برای اعاده ی حیثیت شاعرانی که می خواهند آزاد بمانند.

به ما بپيونديد.
10:45 PM | Anonymous Anonymous |  
هنوز هم نجوای سکوتی جاودان در اعماق درونت شنیده میشه....

3 سال میشه که نوشته هات سکوتم را غرق ایهام بیشتری میکنند...

» در صورت امکان، فارسي بنويسيد... ممنون!

نام:    

وبلاگ:

   

معرفى نويسنده

سكوت


پر پرواز ندارم اما دلي دارم و حسرت درناها، و به هنگامي که مرغان مهاجر در درياچه ماهتاب پارو ميکشند خوشا رها کردن و رفتن! خوابي ديگر به مردابي ديگر.....
يادداشت‌هاي اخير
بايگاني سكوت
ديگر دوستان
!Blogroll Me
جستجو


ابزار وبلاگ

 
© Copy Right By Sukoot - All rights reserved | Designed By Gladiator | Powerd by Blogger