Thursday, October 27, 2005 | 2:47 PM
کاش
و در انتهای یک روز پاییزی خسته می شوم
از تمامی رنگها و صداها...از تمامی دیده ها و نا دیده ها...
و حتی دفترهای بسته شده نیز مرا به آرامش نوید نمیدهند
آفتاب نیزدیگر رمقی برای عمق یخ بسته وجود م ندارد
چه توانم کرد.....دردها ناگفتنیست
و آری...
زیبایی ها پایان پذیر.
.
.
دیروز زیبایی یک روز پاییزی را به انتها رساندم
و امروزبرگها را در زیر قدمهایم له کردم
ای کاش رویاها انتهایی نداشت
ای کاش زیبایی ها در عمق خالی خود نمیپوسید
ای کاش آن روز پاییزی هیچگاه به پایان نمیرسید
ای کاش من و تو به دنبال برگها بر روی پل یخ میزدیم
ای کاش امیدهای خالی من در نطفه خفه میشد
ای کاش........
ای کاش........
ای کاش.......
ای کاش قلبم خاطرات خود را به دنبال" ای کاش ها" در زیر یک سنگ
تا ابد پنهان میساخت.......
 
Friday, October 07, 2005 | 9:21 PM
سایه
با سایه ام همخوابه گشته ام
با او سخن میگویم
با او میخندم
با او آواز میخوانم
.
.
سالهاست که او همپای منست
بوده بی کلامی
.
....میدانم رازهای مرا در تاریکی خود نهان خواهد داشت
و تا خطوط پایانی نور با من همراه خواهد بود..
و پایان یک روز دلپذیر پاییزی
ما
در چهره آینه
محو خواهیم گشت...
همراه
همپا
همراه
همراه....
 
معرفى نويسنده

سكوت


پر پرواز ندارم اما دلي دارم و حسرت درناها، و به هنگامي که مرغان مهاجر در درياچه ماهتاب پارو ميکشند خوشا رها کردن و رفتن! خوابي ديگر به مردابي ديگر.....
آخرين يادداشت‌ها
بايگاني سكوت
ديگر دوستان
!Blogroll Me
جستجو


ابزار وبلاگ

 
© Copy Right By Sukoot - All rights reserved | Designed By Gladiator | Powerd by Blogger