» يادداشت‌قبلي: دوبارهمن...افسوسصلحتاريكيروزمره ...سكوت 
» صفحه‌ي اصلي

Saturday, October 09, 2004 | 11:24 PM
مدراتوكانتابيله
امروز بعد از مدتها كتابي را دوباره دست گرفتم رماني كوتاه 120صفحه اي از نوع"رمان نو" با نام "مدراتو كانتابيله" نوشته "مارگاريت دوراس".اولين بار نام اين نويسنده هندوچيني را در اينترنت ديدم و با توجه به مطالبي كه در موردش خواندم علاقه مند شدم كه نوشته هايش را بخوانم.اسم كتاب برگرفته از يك اصطلاح موسيقي به مفهوم "ملايم و اوازي بنوازيد" هست و جريان كتاب هم در روندي خاص پيش ميرود:
" آن دبارد زن جوان ثروتمندي است كه هر روز جمعه پسر خود را به خانه معلم پيانواش ميبرد.معلم در طبقه بالاي يك كافه اقامت داردوقتي كه داستان اغاز ميشود بچه درس هفتگي خود را ميگيرد.در همان لحظه در كافه پايين مردي زني را كه دوست ميداشت ميكشد.پس از پايان درس آندبارد صحنه دلخراش بردن قاتل را با اتومبيل پليس ميبيند.منظره زني كه روي زمين افتاده و مردي كه جسد را در اغوش كشيده است اثري نيرومند در روح او ميگذارد.چنان نيرويي كه سبب ميشوداو فرداي ان روز به همراه بچه اش به محل جنايت باز گردد.گيلاسي شراب ميخواهد.مرد جواني در انجاست گفتگوبين انها در ميگيرد.طبعااز جنايت حرف ميزنند.يك هفته تمام هر روز آندبارد به همراه بچه اش بر ميگرددوهمان گفتگو دنبال ميشودوگيلاسهاي شراب خالي ميشوند.چرا مرد انجا در ان كافه زني كه دوست داشت كشته است؟اين تحقيق با كلمات سرپوشيده آن وشوون(نام مرد)رفته رفته به صورت بازي خطرناكي در ميايد.آن در خلال اين گفتگوها به زن ديگري بدل ميشود كه از اجتماع ثروتمند و برژواي خود واز شوهري كه به او بي اعتناست گريزان ميشودوتقريبا نوعي مادام بوواري ميشود.اگر بازي ادامه يابد او به همان زني بدل خواهد شد كه بر اثر عشق كشته ميشود(عشقي كه او به خود نديده و ارزويش را دارد در واقع نوعي فرار اززندگي كه دلخواه او نيست بوسيله خيال پردازي واقع گرايانه)و شوون كه اماده دوست داشتن اواست قاتل خواهد شد اما پيش ازاينكه بازي يه صورت واقعيت درايد آن دبارد بر خود مسلط ميشود.وقتي شوون را يك بار ديگربدون حضور بچه اش ميبيند و لبهاي خود را در اختيارش ميگذارد هر دو ميدانند كه همين حركت كافيست و عشق انها پايان يافته است وديگر همديگر را نخواهند ديد.جادو زايل شده است.......
در داستان زن در برخورد با دو عشق قرار ميگيرد....اول برخوردهاي زن با فرزند در طول داستان كه بيانگر عشق شديد زن به فرزندش است(ميگويد:من نميتوانم در مورد اين بچه تابع هيچ دليل و منطقي باشم)عشق دوم تصوري خيال پردازانه در برخورد باحقايق نامطلوب زندگي شكل ميگيرد ولي باز هم در زماني كه زن دوباره به واقعيت زندگي و شايد نظام اجتماعي در شهري كوچك(ملاقاتهاي مخفي انها در ته اين كافه مردم را به حيرت مياندازد) برخورد ميكند در پايان يك هفته ارتباط را بر خلاف ميل باطني پايان يافته ميبيند.
عشق به شوون به نوعي ناممكن است چون عشقي مطلق و ديوانه واراست و در درجه كمال خود نميرسد مگر در مرگ! اين مفهومي است كه جنايت عشقي اول داستان دربرميگيرد.
"و چنين است كه حتي در عشق هم ديگري هميشه ميماند:هر كه باشد تنهايي اش ديواري به دور او ميكشد.موجودات فقط در لحظه هاي كوتاهي براي ملاقاتهاي كوتاه بي فردا به هم ميرسند.هر رابطه حقيقي و مداومي ناممكن است:شايد به سبب نارسايي زبان.آيا كلمات به انچه انسان ميخواهد به وسيله انها بيان كند خيانت نميكنند؟....."
چيزي كه داستان را از رويه به نوعي تكراري بودن رها ميكند برخورد جديد نوشتاري اوست كه با لحني جدي و انعطاف ناپذير و با كلماتي كاملا روزمره و ساده بدون هيچ كوششي براي داشتن سبكي خاص مسير داستان را به جلو پيش ميبرد شخصيتها تعريفي خاص و از پيش تعيين شده ندارند و ما از روي گفتگوها انها را شناسايي ميكنيم .....در عين حال يك نوع انتظار همواره در طول داستان خواننده را همراهي ميكند و سوالها تا اخر رمان باقي ميماندمانند ايا راهي كه "آن" ميخواست پيش روي خود بگشايد او را به سوي عشق هدايت ميكند يا استقلال و يا حرمان؟......نويسنده پاسخهاي ايجاد شده در ذهن خواننده نميدهد و او را درپايان داستان رها ميكند و در واقع از اين روش خود نوعي سبك تازه درادبيات نو ايجاد ميكند..."

براي دوستتان بفرستيد.


به خاطر بسپار (?)

All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...

 

» در صورت امکان، فارسي بنويسيد... ممنون!

نام:    

وبلاگ:

   

معرفى نويسنده

سكوت


پر پرواز ندارم اما دلي دارم و حسرت درناها، و به هنگامي که مرغان مهاجر در درياچه ماهتاب پارو ميکشند خوشا رها کردن و رفتن! خوابي ديگر به مردابي ديگر.....
يادداشت‌هاي اخير
بايگاني سكوت
ديگر دوستان
!Blogroll Me
جستجو


ابزار وبلاگ

 
© Copy Right By Sukoot - All rights reserved | Designed By Gladiator | Powerd by Blogger