» يادداشت‌قبلي: تاريكيروزمره ...سكوت 
» صفحه‌ي اصلي

Wednesday, October 06, 2004 | 2:40 AM
صلح
" در اين دنيا با تلاشها ومعجزه ها زندگي انسان رو به مرگي را نجات ميدهند ولي باعث مرگ صدها هزارها و ميليونها موجود زنده و سالم در جنگهاي سياسي خود ميشوند!ميداني!

...............ميداني در سحرگاه امروز چه اتفاقي اقتاد؟فرمانده دستور داده بود كه پناهگاه ويتنام شمالي رابا فانتوم بمباران كنند ولي پناهگاه خيلي نزديك محل زخميها بود.بمب درست وسط زخميها افتاد وموجب قتل وحشتناكي شد.اين اشتباه سبب شد كه ما اولين هليكوپتررا از دست داديم وقتي هلكوپتر دوم رسيد خلبانش گفت: هلكوپتري كه قرار بود سوارش شويم توسط ويت كنگ ها سقوط كرده است....با شنيدن اين خبر فقط لرزشي در خودم احساس كردم.ميداني!انسان زود به همه چيز عادت ميكند.از اينكه قرار بوده بميريم ونمردهايم زياد تعجب نميكنيم.برايمان عادت شده وعادت كرده ايم كه در برابر خرابيها و بيرحميها حتي مژه هم بر هم نزنيم......درعين حال زندگي شيرين است.....
از جرج ميپرسم :
-در وقت شليك به چه جيز فكر ميكني؟
-فقط به كشتن و اينكه كشته نشوم.هميشه هنگام حمله ترس عجيبي همه وجودم را فرا ميگيرد اولين باري كه براي حمله ميرفتم از زنم كاغذي رسيده بود كه نوسته بود حامله است واز ترس داشتم ميمردم. دوستم باب در كنارم بود.با هم به ويتنام امده بوديم وهميشه با هم بوديم.مثل دو يار جدانشدني.
......وقتي موشك به طرف ما پرتاب شد ان را ديدم ولي چيزي به باب نگفتم. خودم را به زمين انداختم ولي او را خبر نكردم ميداني؟!فقط به فكر خودم بودم ودر همان حال كه فقط به به خودم ميانديشيدم ديدم!ديدم كه باب منفجر شد .....او مرد............
.........يك ويت كنگ ميدويد با تمام قوا ميدويد وهمه به او شليك ميكردند.درست مثل اينكه در غرفه تيراندازي پارك شهر به هدفها تير مي اندازند.ولي تيرها به او نمي خورد.بعد من يك تير شليك كردم و او افتاد.درست مثل اينكه به درختي شليك كرده باشم.حتي جلو رفتم و به او دست زدم ولي باز هيچ حسي نكردم. احمقانه است اما واقعيت دارد.

.........زندگي هرچه هست خواستني است و در دنياي ما هر كسي بيشتر به زندگي خويش دلبستگي دارد تا به زندگي همسا يه اش.اين طبيعي است؟و اما باب هرگز در بهار متولد نخواهد شد.ان ويت كنگ هم همينطور.ولي تو نسلهاي بعد از تودرباره شان چگونه قضاوت خواهيد كرد؟
زندگي يك محكوميت به مرگ است ودرست به همين خاطر است كه بايد ان را طي كنيم بدون قدمي به اشتباه و بدون انكه يك ثانيه به خواب برويم و بذون اينكه ترديد كنيم كه اشتباه ميكنيم ويا فكر شكستنش را بكنيم.بايد ان را طي كنيم ما كه انسان هستيم ونه فرشته....ونه حيوان...... ما كه بشر هستيم........ "

(برگرفته از كتاب" زندگي جنگ وديگر هيچ " –اوريانا فالاچي)


هركس نياز به صلحي دروني دارد...............
در زماني كه جنگي وجود ندارد روز به روز خودخواهانه تر رفتار ميكنيم بطوريكه حضور انسانهاي متفاوت را به سختي در اطراف خود مي پذيريم.........ما نيز نياز به صلحي دروني داريم......

براي دوستتان بفرستيد.


به خاطر بسپار (?)

All personal information that you provide here will be governed by the Privacy Policy of Blogger.com. More...

 

» در صورت امکان، فارسي بنويسيد... ممنون!

نام:    

وبلاگ:

   

معرفى نويسنده

سكوت


پر پرواز ندارم اما دلي دارم و حسرت درناها، و به هنگامي که مرغان مهاجر در درياچه ماهتاب پارو ميکشند خوشا رها کردن و رفتن! خوابي ديگر به مردابي ديگر.....
يادداشت‌هاي اخير
بايگاني سكوت
ديگر دوستان
!Blogroll Me
جستجو


ابزار وبلاگ

 
© Copy Right By Sukoot - All rights reserved | Designed By Gladiator | Powerd by Blogger