» ÙادداشتâÙبÙÙ: روزمره ...سكوت
» صÙØÙâ٠اصÙÙ
Tuesday, October 05, 2004 | 1:08 AM
تاريكي
....................
يك روز در تاريكي چقدر دير ميگذرد
من بايد خودم را بيرون بكشم شايد انجا خورشيد باشد
ميترسم كه نور را از دست بدهم و نقاشيها ونوشتن اين كلمات
ما خواهيم مرد ما خواهيم مرد
ما در حاليكه به عاشقان ومردم رسيده ايم خواهيم مرد
چه طعمهايي كه نچشيده ايم!
و بدنهايي كه بدانها وارد شديم وچون رود جاري شديم
و ترسهايي كه در انها پنهان شديم
ميخواهم تمام اينها بر بدنم نقش ببندد
ما كشورهاي واقعي هستيم
بدون مرزهايي كه روي نقشه كشيده اند
با نام مرداني قدرتمند
ميدانم كه تومي ايي و مرا به جايي خواهي بردكه بادها در ان خواهند وزيد
اين تمامي چيزي است كه هميشه ميخواستم
كه در جايي انچنان كنار تو قدم بزنم..................با دوستان
بر زميني بدون نقشه
چراغها خاموش شده اند
و من در تاريكي مينويسم......
( قسمتي از متن فيلم بيمار انگليسي)
يك روز در تاريكي چقدر دير ميگذرد
من بايد خودم را بيرون بكشم شايد انجا خورشيد باشد
ميترسم كه نور را از دست بدهم و نقاشيها ونوشتن اين كلمات
ما خواهيم مرد ما خواهيم مرد
ما در حاليكه به عاشقان ومردم رسيده ايم خواهيم مرد
چه طعمهايي كه نچشيده ايم!
و بدنهايي كه بدانها وارد شديم وچون رود جاري شديم
و ترسهايي كه در انها پنهان شديم
ميخواهم تمام اينها بر بدنم نقش ببندد
ما كشورهاي واقعي هستيم
بدون مرزهايي كه روي نقشه كشيده اند
با نام مرداني قدرتمند
ميدانم كه تومي ايي و مرا به جايي خواهي بردكه بادها در ان خواهند وزيد
اين تمامي چيزي است كه هميشه ميخواستم
كه در جايي انچنان كنار تو قدم بزنم..................با دوستان
بر زميني بدون نقشه
چراغها خاموش شده اند
و من در تاريكي مينويسم......
( قسمتي از متن فيلم بيمار انگليسي)
7:11 PM | Anonymous |
اینم از کامنت!
» در صÙرت اÙ
کاÙØ Ùارس٠بÙÙÙسÙد... Ù
Ù
ÙÙÙ!