» ÙادداشتâÙبÙÙ: انتظارمن متولد شدمکاشانبا من سخن بگوآواز عاشقانهسکوت و خاموشینقشهامرزهاافکار پراکندهکاش
» صÙØÙâ٠اصÙÙ
Wednesday, December 14, 2005 | 6:59 PM
پنهانت میکنم...
من تورا لای انگشتان دستم پنهان میکنم
مثل یک گنجشک کوچک
صدای قلب تو در کف دستان من
و خطوط نبض من به فاصله یک پر از تو...
.
من تو را پشت وسوسه های سکوتم پنهان میکنم
جایی در لابه لای پرده های آبی آواز
در تودرتوی صدایی که نغمه ها را در وسوسه سکوت اسیر کرده است...
.
من تو را پشت رنگهای نقاش پنهان میکنم
و حضوربیرحم این همه رنگ در تابلوی نقاش را
بر تابلوی بیرنگ قلبم تعبیری نو میسازم
.
من تو را پشت خطوط نگاهم پنهان میکنم
میدانی...
پشت خطوط نگاه
که هماره بین ترس و تردید بسته میمانند
.
تو پشت نگاه من نقش میبندی
ومن بدون نگاه نظاره گر لحظات میشوم....
مثل یک گنجشک کوچک
صدای قلب تو در کف دستان من
و خطوط نبض من به فاصله یک پر از تو...
.
من تو را پشت وسوسه های سکوتم پنهان میکنم
جایی در لابه لای پرده های آبی آواز
در تودرتوی صدایی که نغمه ها را در وسوسه سکوت اسیر کرده است...
.
من تو را پشت رنگهای نقاش پنهان میکنم
و حضوربیرحم این همه رنگ در تابلوی نقاش را
بر تابلوی بیرنگ قلبم تعبیری نو میسازم
.
من تو را پشت خطوط نگاهم پنهان میکنم
میدانی...
پشت خطوط نگاه
که هماره بین ترس و تردید بسته میمانند
.
تو پشت نگاه من نقش میبندی
ومن بدون نگاه نظاره گر لحظات میشوم....
این سه تا نقطه منم.. چرا نشناختی منو.. لا به لای انگشتات وسوسه ی پوچ فرارو با خودم یدک می کشم.. اثر انگشتتو بزن رو هویت نامعلومم.. رنگ های بومت موندگارم می کنند..
گِله نخواهی کرد؟؟!!!
شعر شاملويي كه واسه جوجه تيغي نوشته بودي خيلي جالب بود.من اون شعر رو خيلي دوست دارم(مثل خيلي شعرهاي ديگه شاملو)
این قسمتش رو بارها خوندم
زیبا مینویسی
من تو را پشت خطوط نگاهم پنهان میکنم
میدانی...
پشت خطوط نگاه
که هماره بین ترس و تردید بسته میمانند
حالا يه چيزي بگم از خنده روده بر شويد.من اون شعر فروغ رو كه شما براي جوجه تيغي نوشته بوديد اخرين بار 8 سال پيش خونده بودم و چون برام جالب بود يه جورايي توي حافظه فكستني ما نشسته بود.همين جور كه مي دوني اين شعر و چند تا از شعر هاي ديگه فروغ(مخصوصا دفتر شعرهاي آخرش)يه جورايي تو سبك شعر سفيد شاملو چرخ ميزنه.حالا حالبه كه ديشب من داشتم شعرهاي فروغ رو مي حوندم يه هو اين شعر رو كه ديدم برق از سرم پريد كه عجب اين حافظه ضعيف آبرويي برده از ما.اومدم وصل شم به اينترنت كه تا كسي نفهميده خودم اصلاحش كنم كه هر كاري كردم نتونستم كه نتونستم.انگار قرار بود ما بور شيم كه شديم.
ممنون كه نوشته هاي منو مي خوني
من اين شعري رو كه برام نوشتي يا نديدم يا يادم نمي ياد مال كيه.تا سوتي ندادم راهنمايي كنيد لطفا
شعرتون زيبا بود و ممنون