» ÙادداشتâÙبÙÙ: لحظه هاشروع دوبارهتو و منرويادو دنيابهار در راه است...به مناسبت گراميداشت روز زناي كاش بودينا مه نخستين....كميته امر به معروف نهي از منكر(نامه اي از دانشگاه)
» صÙØÙâ٠اصÙÙ
Saturday, June 25, 2005 | 3:17 PM
شاید پایان...
(شنبه28 خرداد)
همیشه لحظه های تکرار نشدنی توی زندگی هراس انگیزند....وقتی فکر میکنی خوب دیگه تموم شد و شاید دیگه تکرار نشه چیزی توی دلت تکون میخوره..نمیدونی چی کار کنی .از طرفی میخوای اون لحظه را با تمام ثانیه هاش حس کنی و برای همیشه نگه داری از طرفی اظطراب رد شدن سریع زمان تمام وجودت را کرخ میکنه...
.
.
داریم به آخرین امتحانات دوره دانشگاهمون میرسیم دیشب با بچه های دانشگاه رفتیم بیرون با سه تا از بهترین دوستام که کلی خاطره با همدیگه داریم....گشتیم ..گفتیم...خندیدیم
لحظات خوبی بود اما ته ته همه لحظه های با هم بودنمون یه غمی ته نشین میشد....
هر چهار تاییمون میدونستیم که داره تموم میشه....که شاید این آخریش باشه.....
.
.
.
نمیدونم......الان که میخوام ادامه این مطلبو بنوسم ترجیح میدم که دیگه ننویسم...
این نوشته همین جا ناتمام میمونه ...شاید یه موقه دیگه تکمیلش کردم...
همیشه لحظه های تکرار نشدنی توی زندگی هراس انگیزند....وقتی فکر میکنی خوب دیگه تموم شد و شاید دیگه تکرار نشه چیزی توی دلت تکون میخوره..نمیدونی چی کار کنی .از طرفی میخوای اون لحظه را با تمام ثانیه هاش حس کنی و برای همیشه نگه داری از طرفی اظطراب رد شدن سریع زمان تمام وجودت را کرخ میکنه...
.
.
داریم به آخرین امتحانات دوره دانشگاهمون میرسیم دیشب با بچه های دانشگاه رفتیم بیرون با سه تا از بهترین دوستام که کلی خاطره با همدیگه داریم....گشتیم ..گفتیم...خندیدیم
لحظات خوبی بود اما ته ته همه لحظه های با هم بودنمون یه غمی ته نشین میشد....
هر چهار تاییمون میدونستیم که داره تموم میشه....که شاید این آخریش باشه.....
.
.
.
نمیدونم......الان که میخوام ادامه این مطلبو بنوسم ترجیح میدم که دیگه ننویسم...
این نوشته همین جا ناتمام میمونه ...شاید یه موقه دیگه تکمیلش کردم...
» در صÙرت اÙ
کاÙØ Ùارس٠بÙÙÙسÙد... Ù
Ù
ÙÙÙ!