» ÙادداشتâÙبÙÙ: اي كاش بودينا مه نخستين....كميته امر به معروف نهي از منكر(نامه اي از دانشگاه)بر سرماي درونيخ زده امباد ما را خواهد برد....تاخير....آيا مي شنوي؟روزي تو را ترك خواهم گفت....آينه
» صÙØÙâ٠اصÙÙ
Wednesday, March 09, 2005 | 1:07 AM
به مناسبت گراميداشت روز زن
از زخم قلب "آبايي"
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ در دشت بي كران
و آرزوهاي بي كران در خلقهاي تنگ!
دختران خيال آلاچيق نو در آلاچيقهايي كه صد سال!-
از زره جامه تان اگر بشكوفيد
باد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را آشفته كرد خواهد....
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله به طاق بلند دود!
دختران عشقهاي دور, روز سكوت و كار, شبهاي خستگي!
دختران روزبي خستگي دويدن, شب سرشكستگي!
در باغ رازو خلوت مرد كدام عشق-
در رقص راهبانه شكرانه كدام آتش زداي كام
بازوان فواره يي تان را خواهيد بر افراشت؟
افسوس!
موها , نگاهها به عبث عطر لغات شاعر را تاريك ميكنند.
دختران رفت و آمد در دشت مه زده!
دختران شرم , شب نم , افتادگي ,رمه!-
از زخم قلب" آبايي" در سينه كدام شما خون چكيده است؟
پستانتان كدام شما گل داده در بهار بلوغش؟
لبهايتان كدام شما
لبهايتان كدام
- بگوييد-
در كام او شكفته, نهان عطر بوسه اي؟
شبهاي تار نم نم باران- كه نيست كار-
اكنون كدام يك ز شما بيدار ميمانيد
در بستر خشونت نوميدي
در بستر فشرده دلتنگي
در بستر تفكر پر درد رازتان
تا ياد آن – كه خشم و جسارت بود-
بدرخشاند تا ديرگاه شعله آتش را در چشم بازتان؟
بين شما- بگوييد!-
بين شما كدام صيقل ميدهيد سلاح "آبايي" را
براي روز انتقام؟
احمد شاملو-هواي تازه
(آبايي: قهرمان شهيدي درقصه هاي تركمن)
دختران دشت!
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ در دشت بي كران
و آرزوهاي بي كران در خلقهاي تنگ!
دختران خيال آلاچيق نو در آلاچيقهايي كه صد سال!-
از زره جامه تان اگر بشكوفيد
باد ديوانه
يال بلند اسب تمنا را آشفته كرد خواهد....
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله به طاق بلند دود!
دختران عشقهاي دور, روز سكوت و كار, شبهاي خستگي!
دختران روزبي خستگي دويدن, شب سرشكستگي!
در باغ رازو خلوت مرد كدام عشق-
در رقص راهبانه شكرانه كدام آتش زداي كام
بازوان فواره يي تان را خواهيد بر افراشت؟
افسوس!
موها , نگاهها به عبث عطر لغات شاعر را تاريك ميكنند.
دختران رفت و آمد در دشت مه زده!
دختران شرم , شب نم , افتادگي ,رمه!-
از زخم قلب" آبايي" در سينه كدام شما خون چكيده است؟
پستانتان كدام شما گل داده در بهار بلوغش؟
لبهايتان كدام شما
لبهايتان كدام
- بگوييد-
در كام او شكفته, نهان عطر بوسه اي؟
شبهاي تار نم نم باران- كه نيست كار-
اكنون كدام يك ز شما بيدار ميمانيد
در بستر خشونت نوميدي
در بستر فشرده دلتنگي
در بستر تفكر پر درد رازتان
تا ياد آن – كه خشم و جسارت بود-
بدرخشاند تا ديرگاه شعله آتش را در چشم بازتان؟
بين شما- بگوييد!-
بين شما كدام صيقل ميدهيد سلاح "آبايي" را
براي روز انتقام؟
احمد شاملو-هواي تازه
(آبايي: قهرمان شهيدي درقصه هاي تركمن)
» در صÙرت اÙ
کاÙØ Ùارس٠بÙÙÙسÙد... Ù
Ù
ÙÙÙ!